سفره ساتن عقدم رو امسال از بعد از سالها از تو چمدون در آوردم ! ظرفهای رنگی رو آماده کردم و توی هر کدومشون یه سین گذاشتم. سبزه امسال رو هم گذاشتم وسطشون. تخم مرغ رنگی های کلاه به سر رو هم گذاشتم کنار ظرف ماهی ها. شمعدون عقدمون رو هم گذاشتم سر سفره هفت سین و روشنشون کردم تاسال جدید رو مثل همه این سالهای اخیر کنار همسر خان عزیز تر از جان شروع کنم

یک سال دیگه هم کنار تو گذشت...مرسی... خوش گذشت

اسمش که روی گوشی موبایلم افتاد نا خود آگاه دلم شور زد. نمیدونم چرا....صداش انگار از ته چاه میومد .خسته... سعی میکرد اولش بخنده ولی خنده هاش هم طعم زهر میداد
حرفش که تموم شد دهنم تلخ شده بود. نا خود آگاه میز کارم رو داشتم چنگ میزدم . حالت تهوع بهم دست داده بود. وقتی بهم گفت که تو چه حالیه دلم خیلی براش سوخت.گوشی رو که گذاشتم انگار هنوز صدای خورد شدن غرور یه مرد تو گوشم بود و آزارم میداد
نیکی رو جای اون تصور میکردم و خودم رو جای همسرش ! خیلی ناراحت همسرش نبودم چرا که خود کرده را تدبیر نیست ... ولی خودش نه! شریف تر از این بود که این حقش باشه.ا
خوشحالم که سه ماه پیش درست ترین تصمیم زندگیم رو گرفته بودم و از اون جمع جدا شده بودم
.
.
.
پ . ن :اون حلقه ازدواجی که تو دستاتونه خیلی مقدسه ! مراقب باشید
پ.ن.2: تمام متنی که بالا نوشتم احساس خودم بوده بعد از اینکه این قضیه رو شنیدم! نه پیش داوری در مورد کسی بوده و نه هیچ چیز دیگه ! و اصلا هم فکر نمیکردم کسی از طرفین بیاد اینجا رو بخونه. در هر صورت بابت مسئله اتفاق افتاده خیلی متاسفم
با دو دسته از آدمها خیلی مشکل دارم:ا
دسته اول آدمهایی که تا یه نفر خارج از کشور درباره ایران حرف میزنه مثل این آدمهای کلیشه می پره وسط واین جمله احمقانه مسخره رو تکرار میکنه:ا
بزار ما هایی که تو ایران هستیم خودمون درباره خودمون تصمیم بگیریم!ا
بعد حالا بری ازش بپرسی تو کدوم تظاهراتی یا کدوم اعتراضی شرکت کردی هیچی نداره بگه. و تازه وای به روزگاری که احیانا تو دو تا جلسه و ... ای هم شرکت کرده باشه و احیانا یه دادی هم زده باشه! دیگه هیچ کس حق حرف زدن نداره. همه کسانی که خارج از ایران هستند باید خفه خون بگیرند .ا
دسته دوم هم کسایی که مقصر فلاکت های خودشون رو این مرفهین بی درد میدونند به نظرم هیچ وقت آدمهای اصیل و کسانی که مناعت طبع دارند این کلمه رو به کار نمی برند. این دو کلمه مخصوص آدمها یی است که تو زندگیشون سر خورده هستند. اصلا هم مهم نیست که عامل سر خوردگیشون خودشون هستند یا اجتماع یا خانوادشون یا غیره ! مهم اینه که یه جا میخوان عقده های فرو خورده خودشون رو بیرون بریزند.انگار دنبال مقصر بد بختی های خودشون می گردند. انگار همیشه چشمشون دنبال مال و اموال این و اونه. که کی چقدر پول در میاره و فلانی چطور می گرده و از کجا در میاره و چی می خوره و چی می پوشه وچی سوار میشه
همیشه فکر میکردم که چرا بعضی از آدمها علی رغم این که وقتی سر از زندگیشون در میاری وضع خوبی دارند دارند می نالند ! بعدها به این نتیجه رسیدم که چون دلشون نمی خواد تو چشم بیان . چون به این نتیجه رسیدم هیچ وقت و هیچ وقت اگر تو ایران موفقیت مالی پیدا کردی نباید به کسی بگی ! حتی اگر اون مسئله برات خیلی عادی باشه. چون کسی خوشحال نمیشه و بد تر دشمن پیدا میکنی .صد البته که هر کی وضع مالیش خوبه حتما دزده یا ارث بابای بقیه رو خورده .باید همیشه وانمود کنی که بد بختی. که هشت زندگیت گروی هیجده ات است و اگر دروغ گفتن و تمارض بلد نیستی باید تحمل کنی.ا زیاد برام پیش اومده یه نفر بیاد برام از سختی های زندگیش بگه و بعد با یه لحنی که انگار ارث باباش رو از من طلب داره بهم بگه تو که نمبفهمی این حرفها یعنی چه ! انگار من به ایشون بدهکارم که چرا بد بخته !ا حتی همینجا تو وبلاگ هم بعضی وقتها یکی پیدا میشه که بگه برو به اون زنی فکر کن که با ماهی ده هزار تومن نمیتونه زندگیش رو بچرخونه ! حتی اینجا هم آدم جرات نداره خاطرات خودش رو بنویسه ! دیگرون باید برات تصمیم بگیرند که به چی باید فکر کنی !ا تو هندوستان یه صحنه برام خیلی جالب بود. گدای بدبخت کنار خیابون وقتی یه بنز کنارش نگهداشت اصلا به بنز و سر نشینش توجهی نکرد. (این صحنه رو زیاد دیدم) دوستمون ازش پرسید دوست نداشتی تو هم وضعت خوب بود یا جای این بودی؟ گفت یعنی تو بهتر از خدا می دونی که لیاقت من چیه؟
.
.
.
پ . ن : این ها رو یه موقعی نوشتم که دلم خیلی لز دست بعضی ها پر بود