skip to main
|
skip to sidebar
خاطرات الهام
عشق
26.4.09
عشق آن نیست که دو نفره زیر باران خیس شوید.
ا
ا
عشق آن است که زیر باران برای او چتر شوی و او هیچ وقت نفهمد که چرا خیس نشد
Posted in: |
6 comments
| |
1.4.09
نوبت به من که رسید از کشور من پرسیدی. من هم برایت از شمال گفتم.از چهار فصل . از جنگلهای
شمال. از بهار در ایران. که چقدر زیباست. پرسیدی کار هم میکردی ؟ گفتم آره. با صورتی که شبیه
به یک علامت سوال بزرگ شده بود پرسیدی پس چرا اومدی؟ و من مونده بودم که با همه دانش زبان
انگلیسیم چجوری حرف سی سال زندگی رو برات در سه دقیقه توضیح بدم
Posted in: |
7 comments
| |
Newer Posts
Older Posts
Home
Subscribe to:
Posts (Atom)
گذشته ها
▼
2009
(6)
September
(1)
June
(2)
April
(2)
January
(1)
►
2008
(45)
November
(1)
October
(5)
September
(2)
August
(5)
July
(6)
June
(5)
May
(4)
April
(5)
March
(3)
February
(3)
January
(6)
►
2007
(49)
December
(4)
November
(2)
October
(5)
September
(4)
August
(5)
July
(4)
June
(3)
May
(3)
April
(3)
March
(5)
February
(4)
January
(7)
►
2006
(18)
December
(7)
November
(4)
October
(6)
September
(1)