دلم باران میخواهد
3.4.08
این روزها دلم باران میخواهد. بوی خاک باران خورده...بوی هوای تازه و خیس شمیران.بوی صدای باران روی برگهای درختان باغ همسایه....ا
این روزها زندگی به آرامی و در انتظار می گذرد. میدانم که انتظار هم بخشی از زندگی است. مثل همون روزهای انتظار برای جواب کنکور که کند می گذشت و ترسی گنگ را در پس خودش داشت. این روزهای هی منتظرم که شاید با زنگ تلفنی یا با دریافت یک ایمیل برگ دیگری از زندگیم آغاز شود. شاید هنوز زود است...ا
روزهایم یکی پس از دیگری تمام میشود ، من را می گذارد و میرود. دوست دارم بعضی از این روزها ثانیه هایش سالها طول بکشد و بعضی روزها را دوست ندارم دیگر به یاد بیاورم. مثل همانهایی که دوست دارم از صفحه ذهنم برای همیشه پاک شوند
این روزها زندگی برایم یعنی من ، یعنی همین منی که خیلی اوقات مال خودم نیستم.این روزها زندگی برایم یعنی بهار. این روزها زندگی برایم یعنی چهار دیواری خانه ام که همیشه دوست دارم با آرامش و یکرنگی دیوارهایش را رنگ کنم.ا
این روزها دلم باران می خواهد . یکریز و پی در پی....این روزها دلم باران میخواهد، نه از سر دلتنگی که از روی سادگی
اميدوارم لحظه هاي باقي مونده در اينجا برات مثل هواي بهار لطيف و زيبا سپري بشند
اميدوارم اين انتظار جانفرسا براي هممون به زودي و به خوشي به سر بياد.
منم خيلي دلم هواي بارون كرده خييييييييلي
اميدوارم دلت هميشه بهاري باشه و به طراوت باران
آتريسا