ماجراهای ما و همسایه
1.7.08
غروب از سر کار برمیگردیم و خسته ایم. تا روی تخت دراز میکشیم صدای حرف زدن خانوم همسایه طبقه پایینی با یکی از دوستانش که توی حیاط اختصاصی خودشون درست زیر پنجره ما نشستند، آسایش رو میگیره. آروم بلند میشم پنجره رو میبندم.ا
فردا صبح زود با صدای بلند خانوم از خواب میپریم ! امیر گوجه رو بیار....پنیر یادت نره ...! آره چای گذاشتم..... با عصبانیت از این همه بی ملاحظگی بلند میشم پنجره اتاق خواب رو طوری میکوبم به هم که خفه خون بگیرند..... و انصافا گرفتند ! دیگه آروم نشستند صبحونه رو توی حیاط میل کردند و رفتند!ا
غروب یکی دو روز بعد خانوم همسایه داره حیاط رو میشوره و یک بند فحش میده: حروم زاده ها...آشغال ها...برای چی آشغال میریزید تو حیاط ما ....ا
چند روز بعد .....از سر کارکه بر میگردیم خونه بوی شدید تریاک گرفته. حالت تهوع بهم دست میده. کولر رو خاموش میکنیم. میبینم بله توی تراس این سمت خونه نشستند و سخت مشغولند. بلند بلند با تلفن حرف میزنند و به شوخی فحش میدند !ا
من و نیکی کلی متعجبیم که اینها چرا اینجوری شدند؟ اصلا از این تیپ آدمها نداشتیم تو این ساختمون و ....ا
خانوم همسایه امروز زنگ میزنه خونمون و خیلی مودبانه گلایه میکنه که چرا توی حیاط ایشون آشغال میریزیم ! نیکی براش توضیح ات لازم رو میده و خانوم عذر خواهی میکنه ! نیکی هم میگه حالا که زنگ زدید گله مندی های ما رو هم بشنوید و....ا
خانوم با تعجب و ناراحتی عذر خواهی میکنه ..... چند دقیقه بعد خانوم همسایه دوباره زنگ میزنه و میگه آقا شما مطمئنی از خونه من بوی تریاک می اومده؟ میگیم آره بابا کم مونده بود خفه شیم ! میگه آقا باور کنید من یکماه رفته بودم خارج و از یکی از اقوام خواهش کرده بودم این مدت بیاد و به اینجا سر بزنه ! تو رو خدا ببخشید
سلام.
میبینم بوی تریاک برای همه آشناست.جدای از شوخی من معتقدم می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن.
حالا خوبه موقتي بوده و خود همسايتون نبوده وگرنه چه مصيبتي داشتيد
شاد باشي
همه ساختمانها يکجور مشکل دارند
امان از دست اون طبقه پاييني ها که حياط دارند ... ما رو کشتند
من هم با وحيد موافقم ...
آنوقت معمولا گير ميدند به اون همسايه اي که رفت و آمد مشکوک داره ...
داره که داره ... سر و صدا که نداره
باهات موافقم وحید جان
خوب ترياك مفت همسايه ها بهتون ميدن جاي تشكرتونه!!!!الهام جون همه درگيرن ما جونمون در اومد به اين همسايه ها ياد بديم در حياط رو ببندند! يعني اگه چهار تا گوسفند اورده بوديم تو طبقات تاحالا ياد گرفته بودن درو ببندند!1
بابا........حالشو ببرين، مثقالي خدا تومنو مفتي تنفس كنين!..........باز بگين ايران بد جائيه
چيييييييييييييي عجب آدمايي بودن!!!!!!!
قطعا مورد اعتمادشون بوده كه كليد بهش دادن وااااي كه ديگه به هيچكس نميشه اعتماد كرد...
سلام الهام. من فردا میبینمت