10.2.07
چند روز بود که دوستای نیکی هی تلفنهای مشکوک میکردند خونه ما ! بعضی وقتها هم به موبایل من ! حرفهای مشکوکی هم بینشون رد و بدل میشد !ا
نیکی سفارش ... داده بود خواستم در اون مورد باهاش صحبت کنم !ا
الهام جان نیکی نیستش ؟
به آرش بگو تمام سی دی ترکیهاش رو بیاره !ا
الهام بین بچه ها کیا رو خیلی دوست داری؟
بالاخره چی شد جوابتون ؟ ... آها خودم تماس میگیرم باهاتون !ا
.
.
.
تا بالاخره روز جمعه هاله زنگ زد و بعد از کلی احوال پرس میگه الهام جون بالاخره مهمونی عقب افتاد ؟ کی شد ؟
من هم هاج و واج میگم چه مهمونی ؟ کدوم مهمونی ؟
میبینم نیکی داره میخنده !گوشی رو میدم به نیکی !ا
بالاخره معلوم شد نیکی عزیز تر از جان به اتفاق دوستاش میخوان برای من مهمونی بگیرند که من سورپرایز شم ! حتی نیکی به دوستای من تو شمال هم زنگ زده بود و دعوتشون کرده بود !به چند تا از همکارهام تو شرکت هم زنگ زده بود ! ا
نیکی عزیز من میدونم که دوست داشتی من نفهمم ولی بابت همه چیز ممنون ! نمیدونی چقدر برای یه زن خوشاینده که بدونه شوهرش تا چه اندازه دوستش داره !به اندازه تمام دنیا مرسی !ا
فضول
در ضمن واسه اینکه فکر نکنی خیلی زرنگی باید بگم که هنوز از یک سری مسائل خبردار نشدی .
salam.bebakhshid man nabudam.khoobi?ozaa khoobe?kei mirid AU?
کجایی آی کیو لااقل نمگفتی فهمیدی که نیکی خستگیش در بره...
مامان اینا نرفتن هنوز منتظر ویزاشونن علیرضا هم هنوز نرفتهk
What's the objective of this blog? Just kidding, cool :D
Dear Mohamadreza,
As you can see the title of blog , it is just my diary. Not anything else.
سلام، خیلی ممنونم که تو و نیکی همیشه به یاد ما هستین و لطف دارین. ما که بد نیستیم. انشاءا که همیشه خوش و سلامت در کنار هم باشین. به امید دیدار