اصولا گذارم کم به مرکز شهر میفته . امروز بعد از مدتها بدون ماشین شخصی می خواستم برم تا هفت تیر. ترافیک و سرمای شدید حسابی کلافه ام کرده بود. تو میدون فاطمی پیرزنی کنار خیابون منتظر تاکسی ایستاده بود. سوار که شد گریه می کرد. گفت اومده بودم مسجد اینجا که ازشون کمک بگیرم. هیچ کمکی بهم نکردند. آقا به خدا من دو تا بچه یتیم دارم. خونمون سرده. بچه هام یخ کردند. راننده تاکسی که اینگار گوشش از این حرفها پر بود فقط گوش میداد.گفتم برو توی این هیات ها که عشق حسین همه رو مجنون کرده کمک بگیر. گفت خانوم رفتم کمکی نکردند. مبلغی بهش دادم و با ناراحتی از تاکسی پیاده شدم.ا
اا
توی میدون هفت تیر جلوی هر مانتو فروشی مامورین گشت ارشاد که مشخص بود از سواد و تخصص بالایی هم بر خوردارند !!! سخت مراقب بودند که مبادا چکمه بلندی.... زنی.... باعث بشه که تبرج مردان مومن پایتخت ورم کنه !از خیر پالتو خریدن گذشتم. ... لخت بگردم و سینه پهلو کنم بهتره تا اینکه احیانا با این قشر برخورد داشته باشم
ا
توی صف تاکسی های تجریش ایستاده بودم. تاکسی اومد وایساد و گفت نفری هزار تومن. همه داشتند بحث میکردند که ششصد تومنه برای چی داری هزار تومن میگیری؟ خلاصه سوار شدیم. راننده بعد از چند دقیقه یکی از این نوار های نوحه رو گذاشت و صداش رو تا خرخره بلند کرد. با عصبانیت گفتم لطفا اونو خفه اش کن. با قیافه حق به جانب به من میگه خانوم عزای حسینه ! گفتم خوب باشه .عزا مال اونیه که یه ته اعتقادی داره نه شما که تا فرصت رو مغتنم شمردی و دیدی چهار نفر تو سرما موندند کرایه دوبله سوبله گرفتی ازشون. هزینه تظاهرکردن های تو رو که پرده گوش من نباید بده
ا
آخه چرا روزهای جوونی ما باید پر از استرس باشه؟ چرا رو نفت نشستیم و داریم گدایی میکنیم ؟ چرا به روزهای عاشورا که میرسیم همه اینقدر متظاهر میشیم؟ واقعا اعتقاد داریم؟ پس چرا بقیه روزهای سال رو صد لقمه خوریم که می غلام است آن را؟