آرامش

دریا آرام بود و من نیز هم
امروز تمام وقت داشتم به فیلم سگ کشی اثر بهرام بیضایی فکر میکردم. نمیدونم این فیلم رو دیدید یا نه. فیلم خیلی قشنگیه. داستان فیلم مربوط میشه به مردی که با زنش مشگل داشت ولی بخاطر مشکلاتی که داشت ازش می خواد که بر گرده و بهش کمک کنه تا دوباره بتونند با هم زندگی کنند. زن در تمام مدت فیلم در حال تلاش برای حل مسائل شوهرشه .در صحنه آخر فیلم مرد طلاقنامه اش رو میده دستش و میگه این هم پاداشی که بهت گفته بودم ومعشوقه مرد از تو کلبه مرد میاد بیرون وزن تازه میفهمه که همه اینها نقشه بوده که مرد بتونه مشکلاتش رو حل کنه تا با منشی شرکتش ازدواج کنه و بره خارج ! شاید قشنگ ترین صحنه فیلم صحنه آخره که زن با آرامش تمام طلاقنامه رو میگیره و بر میگرده و میگه سوئیچ ماشین رو میزارم تو همون بنگاهی که ماشینو برام خریدی. اون رو هم برو بردار.ا فیلم سگ کشی نمادی از زندگی امروزه خیلی از ماها است. آدمهایی که به دیگرون کمک میکنن تا موفق بشند ! آدمهایی که دیگرون براشون تاریخ مصرف دارند و ...ا بهتره تا دیر نشده سوئیچ ماشین رو بزاریم تو همون بنگاهی که ماشینو برامون خریدند.ا
صدای ضجه دخترکی که جيغ می زند و نمی خواهد به زور سوار ماشين پليس شود، بی شباهت نيست به صدای فرياد و ضجه صحنه ای از فيلم هزاردستان که در آن امنيه رضاخانی، زنی محجبه را به زور چادر از سر می کشيد، با اين تفاوت که در اولی تمشيت و تنبيهی در کار است و در دومی مامور می ماند و چشمان تيز و تند و عصبانی جمع که محاکمه اش می کنند و مجازاتش می کنند و محکومش می کنند.تو چه می گوئی رئيس؟ تو حرف حسابت چيست؟ تو که دست دختر مردم را می گيری و در حالی که او نمی خواهد سوار ماشين پليس شود و ضجه می کشد، بزور می کشی اش داخل ماشين و بزور در را قفل می کنی و پرتش می کنی گوشه سلول که پدر و مادرش بيايند، با سندی در دست و نگاهی پر از نفرت توی صورتشان و هزار تير زهر آلود که از چشمان برادرش يا شوهرش به سوی تو شليک می شود، از آنها می خواهی که تعهد بدهند که ديگر دخترشان بدحجاب در شهر نمی گردد و پدر با خودش قسم خورده که اگر کليه اش را هم بفروشد، دخترش را از اين جهنم نجات می دهد و می فرستد فرنگ که ديگر گرفتار ناجیانی مثل شما نشود.ااا