2.3.07
کوچیک که بودیم من و بهزاد همیشه تصمیمات بزرگی تو ذهنمون بود. که وقتی بزرگ شدیم چکاره بشیم ! یا مثلا چجوری آدم مهمی بشیم! در راستای رسیدن به این هدفها یه روز دیدم بهزاد گوشه اتاقش نشسته و داره صداهای عجیب و غریب از خودش در میاره
اااااااااا
اووووج
جیووووو
شششششوووووو
غغغغغغغغ
چییییییی
بهش گفتم بهزاد تو داری چکار میکنی؟
گفت دارم سعی میکنم یه حروف تازه الفبا از خودم اختراع کنم...ا
گفتم خوب موفق هم شدی؟
گفت نه هر صدایی که میشد از گلو دراورد رو امتحان کردم. قبلا همشون اختراع شده بودند!ا
آخه تو وسعت خریت رو ببین !!!
خيلي بامزه بود
سلام.چطورید؟اون یکی وبلاگت خیلی شلوغه من به این یکی سر میزنم.مطالب این یکی به نظر من صمیمی تره