بیشتر از90 نفر بودیم .همه جوون ! همه با تحصیلات بالا .مهندس عمران، مهندس برق،مهندس مکانیک، مهندس صنایع،مهندسی پزشکی،مهندس هوا فضا ...همه اومده بودند که ببینند چجوری میشه رفت و اصلا چه شرایطی بعد از مهاجرت در انتظارشونه
خانوم هنر مندی که میخواست به زور بره آرایشگر بشه تا امتیاز لازم رو بیاره و بتونه بره !ا
آقای مدیری که چون امتیازش نمیرسید میخواست بره تراشکاری یاد بگیره
کارگر رستوران صدام کرد و با معصومیت و شرم سرش رو انداخت پایین و گفت خانوم من زبان خارجی بلد نیستم. تو رو خدا به من هم کمک کن که بتونم برم. ا
و دیگه کنترل کردن این بغض لعنتی خیلی سخت بود

2 comments:

    On 02:08 Anonymous said...

    سلام الهام، خوبی؟ چه خبرها .. دستت درد نکنه بابت زحمت ها، میدونم با این برنامه ای که رو دست ات انداختم یک جورهایی وقت ات گرفته شد یا شاید حالت .. ولی میدونم که میدونی حس خوبی است اینکه بتوانیم یک کاری بکنیم هرچقدر کوچک .. نیکی هم که خیلی تو زحمت افتاد همه جوره .. ولی هر طور که فکر می کنم می بینم ارزشش رو داشت ..اگر ما برای همدیگه کاری نکنیم و به هم کمک نکنیم پس کی می خواهد این کار رو بکنه ... دولت که قربونش برم فقط .. هیچی بگذریم .. خلاصه بابت همه زحمات ممنون. فقط دفعه بعدی دوست دارم برنامه خیلی مفید تر باشه ..راستی اون لیست رو هر موقع توانستی برایم بفرست .. هر چه زودتر بهتر که بشه یک برنامه ریزی خوبی برای دفعه بعد داشته باشم ... کاش می شد اینجا موند و آزادی و امنیت را وارد کرد .. کاش می شد با دنیا ارتباط برقرار می کردیم که مجبور نشویم بزور ادعای خودکفایی کنیم .. همه اش فقط یک کاش است ... :( بگذریم

     
    On 11:08 Anonymous said...

    اگه همه بغضها بترکه فکر کنم از سیل اشکها دنیا رو آب ببره!!!
    راستی الهام جون کسی به من لیستی نداد که اسمم رو بنویسم. تنها جایی که اسم نوشتم برا سفارشات شکمی بود!