گربه

شاید گربه ها تنها موجودات روی کره زمین باشند که نیکی درست به اندازه من اونها رو دوست داره ! مردم رقیب دارند ما هم رقیب داریم !!!! تو ماشین که نشستیم و داریم خیابون گردی میکنیم مدام داره به من گزارش میده. الان یه دونه سیاه تپل رفت زیر اون ماشینه ! یه سفید چاق بالای اون دیواره ! اااااااه اونو ببین الهام ...... چقدر دمش کلفته !!! آخی الهام اونو نگاه کن پاهاش میلنگه ! بیا ببریمش خونمون ازش مراقبت کنیم گناه داره ! و باید حدس بزنم که روزی که از سر کار برگشته و نارحته احتمالا واسه این بوده که یه بچه گربه کور تو حیاط شرکت بوده.این عکس هم صبح روزیه که ما رفته بویم شمال و نیکی تو حیاط خلوت خونه مامانش اینها رو پیدا کرد که تازه دنیا اومده بودند و چه عشقی میکرد نیکی اون روز... ابدم

13 comments:

    On 13:04 Anonymous said...

    این پست چی بود دیگه؟ وقتی صفحه باز شد دلم لرزید. آخه من از گربه خیلی میترسم! تنها موجودیه که ازش میترسم، چندشم میشه و بدم میاد. وااااااااااااااااااااااااااااااااای من برم تا پیشی منو نخورده

     
    On 01:19 Anonymous said...

    Piiiiiiiiiiiiiiiiiiing !! hahaha
    خوبه دیگه حالا ستاره که نمیدی هیچی آخر لیست هم می بری !! دستت درد نکنه .. خدمت فرمانده عرض کنم که من از پادگان فرار کردم!! و الان متواری هستم فقط یک فرصت برای دستگیری موجود است که تو وب لاگم هست فقط اگر خواستی بیایی یادت نره نشان های لیاقت، جسارت، شجاعت و .. را با خودت برایم بیاوری که بهم تقدیم کنی !!

     
    On 10:20 Anonymous said...

    واااااااااااااای چقدر بچه گربه، چه کیفی کرده نیکی با اینهمه بچه گربه. ولی تو مطمئن باش نیکی تو رو بیشتر از گربه ها دوست داره دوستم.

     
    On 16:02 Anonymous said...

    باشه ... گفتم پارک ملت که اولا" یک جای کاملا" مشخص باشه .. دوما" محدودیت ظرفیت نباشه سوما" هوا اون موقع آفتابی است و چهارما" اونجا هم فضای سر بسته داره که ملت چایی و قهوه و ... هم بخورند!! خوب میدونید که من خارج!!! بودم جاهای خوب تهران رو بلد نیستم شما که فرمانده هستید و هر روز با نیکی کافی شاپ و رستوران می روید اگر پیشنهاد جای بهتری دارید بفرمایید بنده اصلاح می کنم... لطفا" آدرس دقیق و کامل و جای مشخص و در صورت امکان چند جا رو معرفی کنید ... سرباز گمنام امام

     
    On 17:42 Anonymous said...

    سلام
    عکسشون که خیلی باحاله! حالا چند تاشون رو نگه می دارید؟!
    اما من فکر نیکی حق داره که بچه گربه ها رو هم به اندازه تو دوست داره!

     
    On 12:20 Anonymous said...

    سلام
    ديگه مارو فراموش كردي ها

     
    On 16:20 Anonymous said...

    تو رو خدا یه پست جدید بذار& من هروقت میام اینجا سکته میکنم با این عکسااااااا.
    راستی الهام جون اونشب تو یاهو مسنجر خیلی منتظرت شدم ولی تو نیومدی(شکلک گریه)ن!!!!!!

     
    On 10:12 Anonymous said...

    ميگن مردا گربه ها رو نمونه اي از زناشون مي دونن يعني اگه معتقدن كه گربه موجود ملوسيه يعني همين ديدو درباره ي زنش داره.
    پس برو خوش باش.

     
    On 10:32 Anonymous said...

    ممنون، بهترم. راستي لينكتو تو وبلاگ جديد گذاشتم. شاد باشي. راستي براي ليسنينگ آيلتس چي كار كردي؟

     
    On 18:29 Anonymous said...

    سلام
    ممنون که سر زدی! اما اون پیغام که میگه "دیگه منو فراموش کردی" ماله من نیست! اون یه مهدی دیگه اس! برس به دادش که هنوز هم فکر میکنه فراموشش کردی! راستی فردا خوش بگذره! جای منم ازش سوال کنید که حالا اگه نخوایم مهاجرت کنیم با ویزای تحصیلی نمیشه کار کرد؟ کار دانشگاهی چی؟ واسه دکترا! یادت نره ها!

     
    On 03:18 Anonymous said...

    خوب خانم فرمانده ... حالا به من ستاره نمی دی هان؟؟ خوبه که نرسیده یک ارتش بالای 100 نفر درست کردم. فکر کردی سربازان گمنام کم توانایی دارند؟ خوب فکر کردی من برای چی از سیدنی برگشتم؟ برای تصفیه حساب !!!حالا خوبه که از فرماندهی برکنارت کنم؟ :)

     
    On 10:58 Anonymous said...

    اولا" که شما سربازان پادگان من رو مرتب داری چیز خور می کنی یا با رشوه اونها رو میخری! دوما" چطور تا بحال یاد لشکر کشی نبودی ..حالا که من اومدم بهت حمله کنم یادت افتاد! سوما" تو جلسه رای می گیریم هر کسی بیشتر شد فرمانده، نفر دیگه هم توالت های پادگان رو می شوره!! هاها ... تازه من که میدونم آخرش نیکی مجبور میشه این کار و بکنه برای همین هم هست که دلم نمی آید .. کاش می شد یک جوری نیکی رو از دستت خلاص می کردم ... بیچاره داره چه زجری می کشه .. من نمی دونم چه جوری تا حالا تو زندان انفرادی زنده مونده!!!! امروز قاچاقی نجاتش می دهیم !!

     
    On 11:53 Anonymous said...

    بیچاره نیکی :( حالا فهمیدم چرا نتوانسته تا حالا از دست تو فرار کنه ... خوب معلومه اگر هر روز کسی رو مجبور کنی که این شعار رو تکرار کنه خوب باورش میشه که بدون الهام نمی تونه زندگی کنه ... ولی من امروز بهش یاد می دهم که بدون الهام هم می توانه زندگی کنه .. بالاخره یک روز باید بدونه)