یه خاطره

حدود دو سال پیش بود که برای یه ماموریت کاری رفته بودم ماهشهر. از اونجایی که خودم 2 سال تومنطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی کار کردم و الان هم گاهی وقتها ماموریت میرم اونجا کاملا با شهر و مردمش آشنام .کار گرهایی که فقیر و بی سوادند و دم در سایتها تجمع میکنند بلکه کاری بهشون ارجاع بشه خیلی زیاد میبینی. اقلب شون یا لر هستند و یا عرب که جزو ساکنین اصلی اونجا محسوب میشند. موقع کار تو این سایت ها چیزی به اسم ماه رمضون و ... معنی نداره چون شرایط کار اونقدر سخته که اگر گرسنه باشی تلف میشی. این جریان هم اگر اشتباه نکنم بر میگرده به ماه رمضون. تو یکی از میادین ماهشهر قدیم (دو تا ماهشهر هست قدیم و جدید) مجسمه بزرگی از خمینی گذاشته بودند و یه روز که قرار بود دور تا دور مجسمه رو باز سازی بکنند و چراغ و ... نصب کنند دور این مجسمه وسط میدون رو گونی کشیده بودند.یه رندی اون وسط صبح زود با وانتش میره و هفت هشت ده تایی از اون کار گرهای بدبخت رو سوار میکنه و وسط میدون پیاده میکنه و میگه الان برنامه ما اینه که این مجسمه رو خراب کنیم و جاش یه دونه بهترش رو بسازیم. شما با پتک شروع کنید به خراب کردن مجسمه تا من برم براتون برای صبحونه حلیم بخرم !! کار گرهای مادر مرده هم شروع کردند به تخریب مجسمه .بعد از مدتی خبرش به اطلاعات رسید و اونها هم سریع رفتند به محل و دیدند بله .... و سعی کردند کارگرها رو متوقف کنند.کار گرها هم با پتک و چکش افتادند به جون مامورین که به شماها چه مربوطه ؟صاحب کارمون گفته اینو باید خراب کنیم .اگر خراب نکنیم پولمون رو نمیده. گفتند خوب پس این صاحب کارتون کو ؟ گفتند رفته حلیم بخره برامون. خلاصه درگیری با بازداشت کارگرهای مفلوک خاتمه پیدا کرد ! الان نمیدونم جای اون مجسمه بزرگ اونجا چی ساختند ولی آخرین بار که اونجا بودم یه تابلو سه گوش دوار جاش گذاشته بودند و شده بود اسباب خنده مردم .....................................................................................و

2 comments:

    On 10:17 Anonymous said...

    بیچاره ها، دلم براشون سوخت! منم هفته دیگه میرم ماهشهر، البته نمیدونم قدیم یا جدید ولی خدا کنه اینجایی که تو میگی رو ببینم

     
    On 15:44 Anonymous said...

    خیلی جالب بود! اون دیگه کی بوده & بیچاره این کارگرای ساده که به جای پول دستگیری نصیبشون شد.