شب پنج شنبه
26.1.07
صدای موزیک ... خنده ها ... همهمه .....صدای مینا ...الهام خونتون خیلی قشنگه ! خیلی پر انرژیه ! نگام دور اتاق میچرخه ! هیچ چیز گرون قیمتی تو اتاق نیست ! چوب ...گونی ...گل خشک ...شمع ... مجسمه های چوبی.... هاله ای از رنگ نارنجی کمرنگ ... امیر جدول حل میکنه ! طلا میرقصه... ! دامون کاتالوگ ساعت امگا رو ورق میزنه . نیکی زیر نور آبی اوپن آشپزخونه ایستاده و گرم گرمه ... مرتضی طبق معمول شاد و سرخوش مجلس رو سر گرم میکنه. من کنار شومینه نشستم و به تلالو مایع قرمز تو جام کریستال نگاه میکنم. ظرف چیبس و کرانچی که مرتضی به خاطر من خریده رو میزه ! تمام انرژی های منفی این چند ماه آخر از بین رفته ! سبک سبکم . یک جرعه از لیوان نیکی میخورم...میخنده میگه تا آخر .... نه ... در میزنند . غذا آوردند... باز صدای خنده هامون... . مهمونها دونه دونه میرند. مرتضی و زویا هم میخواند برند. نه شما بمونید ! شب از نیمه گذشته. چهار تایی دراز کشیدیم کف هال و با خنده خاطرات روزهای دانشگاه رو با هم مرور میکنیم. شب های امتحان .شب های تحویل پروژه . چشمام سنگین شده .تو همون حال فکر میکنم زندگی همین لحظات خوبی هستند که در حال گذرند. اااااا
زندگی دقیقا همینه و امیدوارم همیشه این لحظات ادامه پیدا کنند عزیزم :)
نمی دونم چرا ن همهیشه بعد از همچو خوشیهایی یه پرس غم هم مهمونم!!
امیدوارم همه لحظات زندگیت شاد باشه.
واقعا همین لحظه هایی که مثل باد میگذرند یعنی زندگی و بس.
همیشه خوش باشی دختر
اون کسی که باهاش حرف زدیو براش پی ام گذاشتی من نبودم
zendegi Atashgahi dirandeh pa barjast. gar biafroozish raghs e sholeash az har karan peydast var na khamooshast o khamooshi gonahe mast.
2ta poste akhar ro ba ham dige khoondam. mesle khordane torshi o mast ba ham bud! vali khosh halam ke poste akharit poste khoobast o oon yeki be ghole khodet zardeh!
ما که دعوت نبودیم!؟:(