شهر کتاب

همیشه از گشت و گذار تو این بوک سیتی ها خوشم میاد. خیلی برام لذت بخشه !خصوصا بوک سیتی نیاوران که نزدیک هم هست . از دیدن مداد رنگی های استاتلر با اون جعبه های فلزی خوشگل به وجد میام. یا به زحمت میتونم بر وسوسه خرید دفتر ها و دفترچه های خوشگل که تو قفسه ها به آدم چشمک میزنند غلبه کنم. یا اون کارت تبریک های خوشگلی که نمیدونی کدومشو بالاخره انتخاب کنی ! مداد هایی با سر عروسک کوچولو !کاغذ های رنگی .جعبه های خوشگل !کلاسورهایی که خیلی قشنگ طراحی شدند. حیف که اون موقع که من دانش آموز بودم هیچ وقت جنگ وتحریم و ...اجازه نداد به من و خیلی های دیگه که حتی چنین لوازم و تحریری رو تصور هم بکنیم. همیشه دفتر های چهل برگ و شصت برگ که بعضی وقتها کاهی هم بودند داشتیم.یادمه بابام گاهی وقتها که همچین چیزهایی رو میدید و برامون میخرید می شد اسباب حسرت بقیه همکلاسیهام .تازه همون ها هم در مقابل طراحی های جدید هیچ هیچ بودند.امروز به بهانه خرید کتاب زبان برای این شاگرد نه چندان فعال رفته بودم بوک سیتی نیاوران.آخرش هم نتونستم بر وسوسه خرید یه کارت تبریک خوشگل و یه دفتر خیلی خوشگل برای نیکی غلبه کنم. ولی هنوز دلم پیش همه اون ردیف های کتاب و دفتر و ... جا مونده

6 comments:

    On 10:18 Anonymous said...

    آی گفتی، منم هر وقت میرم شهر کتاب از کنار غرفه یونیسف و مداد خودکارهای خوشگل و رنگ وارنگ نمیتونم به راحتی رد بشم و البته در اکثر مواقع همونجا به خرج میوفتم

     
    On 10:42 Anonymous said...

    الهام جان نسل ما خیلی چیزها نداشت من که خودم هروقت این چیزارو می بینم میگم الهی شکر نسل بعدی به اندازه ما سختی نخواهند کشید ولی واقعا کی میتونه دوران دبیرستان بدون هول و هراس رو به ما برگردونه کی می تونه نشاط دختر مدرسه ای هارو به ما هدیه کنه من از شما بزرگترم یادمه حتی کارخونه مینو هم تعطیل شده بود و پفک نمکی جزو کالاهای لوکس به شمار میرفت خدای من تا فردا میتونم از نداشته هامون برات بنویسم اما باید فراموش کرد و...
    ببخش پرگویی هامو به حساب درد ودل بذار.

     
    On 18:35 Anonymous said...

    vaaaaaaaay Are manma daghighan in hes ro daram. va rast migi oon moghe ke ma danesh amooz boodim haghe entekhabe mahdoodtari dashtim va ye medad rangie 24 ya 36 Range jabe felezi behtarine behtarine hedie ha bood.

     
    On 03:33 Anonymous said...

    راست می گی، زمان مدرسه ما از این خبر ها نبود که هیچ ،تازه یادمه مدیرمون سر صف هی می گفت : ما در حال جنگیم و شما ها باید تا آخرین صفحه رو استفاده کنین ، این تنها راه مبارزِ شماست وقتی برادرتون دارن از کشورشون تو جبهه ها دفاع می کنند
    ...

    Asal

     
    On 14:45 Anonymous said...

    منم خیلی شهرکتاب نیاوران رو دوست دارم.
    راستی پاییز رو دیدی؟

     
    On 11:29 Anonymous said...

    الهام عزیزم
    اینا که می گی خاطره نیست، خاطره اونه که مال گذشته ها باشه. اما اینا هنوزم هست.شاید ما اون موقع نمی دیدیم . شایدم فقط تو دست بعضی ها می دیدیم. اما بچه های امروز می بینن و ندارن.لازم نیست برات از بچه هایی بگم که خواستن و جوابشون پس گردنی بوده و چشم پر اشک مادر. خودت از همین جنسی...