تازه از سر کار بر گشته بودم خونه که خواهرم زنگ زد. احساس کردم یه اتفاقی براش افتاده. گفتم طوریت شده؟ کم مونده بود بزنه زیر گریه. میگفت داشتم از سر کار بر میگشتم خونه که به اصطلاح ! چند تا از برادر ها به من گفتند خانوم برو سوار ماشین شو حجابت مورد داره.می گفتند مانتوت کوتاهه .هر چی بهشون میگفتم من که مانتوم دقیقا روی زانومه حرف گوش نمیکردند.برده بودنشون وزرا ! هی میگفت تو که میدونی من تا حالا سرو کارم به اینجاها نیفتاده ! میگفت اسمم رو تو کامپیوترشون وارد کردند. هی با اضطراب می پرسید الهام حالا چی میشه ؟ میگفت از مون مثل این زندانی های تو فیلمها با پلاکارد اسممون عکس گرفتند. !!!! یارو به هممون میگفت شماها همتون مفسد های اجتماع هستید . صداش کامل میلرزید. با بدبختی آرومش کردم. کلی باهاش حرف زدم تا حالش بهتر شد.خواهر من که جونش به اینجا و مامان و بابا بسته بود آخرش از من پرسید الهام برای مهاجرت به استرالیا از کجا باید شروع کنم ؟

11 comments:

    On 10:25 Anonymous said...

    بابا قالب جديد مبارك... تولد سورپريز هم مبارك در مورد خواهرت هم متاسفم...

     
    On 06:38 پرشین said...

    معمولاً همه برای مهاجرت از همین جا شروع می کنن که خواهر شما هم شروع کرده! به قول این اجنبی ها از طرف من به خواهرت بگو:
    welcome to our world!

     
    On 15:21 Anonymous said...

    میبینی پرشین جان؟ میبینی چکارمون میکنند؟ میبینی چجوری سرنوشتمون رو عوض میکنند؟

     
    On 03:27 Anonymous said...

    سلام
    من شما را لینک کردم شما هم من را لینک کنید
    متشکرم

     
    On 12:56 par said...

    الهام عزیز
    شاید برای خواهرت، بیشتر باید خوشحال باشی...چون بالاخره به این نتیجه میرسید...چه بهتر که زودتر متوجه شد

     
    On 13:01 Anonymous said...

    پر عزیز شاید حق با شما باشه....شاید براش این طوری بهتر شد...ولی دلم برای جوونی هامون میسوزه که اینجوری تبدیل به کابوس دارند میشند

     
    On 18:05 Anonymous said...

    داشتن یه زندگی بهتر خیلی خوبه ولی ای کاش برای همه ما این حس فقط یه حس پیشرفت بود و هیچ آه و حسرتی از گذشته توی ذهنمون و هیچ حس فراری توی قدمهامون نبود.

     
    On 18:07 Anonymous said...

    هوررررررررررررررررررررررااااااااااااااا بعد هزارسال تونستم کامنت بذارم. هورااااااااااااااااااااا

     
    On 14:07 Anonymous said...

    به خواهرتون بگین نگران نباشه. هیچ غلطی نمیتونن بکنن بلانسبت جمع. راستی این یکی از دلایلیه که خیلیها مهاجرت میکنن. نا امنی اجتماعی. نا امنی اقتصادی. مشکلات فرهنگی. به این لیست میتونی سر.دار را.دان رو هم اضافه کنی.
    نه که بریم اونجا حلوا حلوا میکنن ما رو ولی حداقلش از این کثافت بازیا نداره.
    اون عکسی که گرفتن هیج تاثیری نداره. مطمئن باشین.

     
    On 14:15 Unknown said...

    خیلی وقت وبلاگتون و می خونم چه این و چه زیر آسمان استرالی رو که الان دیگه باز نمی شه ، همچنین دوستان عزیز مسافر دیگه رو خیلی با نوشتخ خاتون همدردی می کردم و شاید به خیلی از دلتنگی های پاییز و.. می خندیدم ولی توی این دو ماهی که سیدنی هستم به حقیقت اینجا خیلی زود رسیدم امیدوارم شما ها که عازم هستید یا زود به این حقایق برسید یا اصلا نرسید راستش ماها که تو ایرانیم خیلی غور الکی می زنیم که زندگی اینور از اونجا خیلی مزخرف تر
    اینو کسی داره برات می نویسه که از اونجایی که تو الان هستی متنفر بود و چندین سال زندگیشو برای فرار از اونجا جنگید اما ....
    باید هرکس خودش این تجربه رو بکنه اما کاشکی همه آدما در گفتن نتیجه تجربیاتشون روراست بودن که متاسفاه خیلی ها حقیقت رو نمی گن
    شاد باشی

     
    On 17:30 Anonymous said...

    مریم جان زیر آسمان استرالیا رو میتونی باز کنی. لینکش رو تو همین وبلاگ گذاشتم