به لیست دوستام تو صفحه اورکات نگاه میکنم. به تصویر تمام کسایی که دوستهای مهربون بودند و هنوز عزیز. نمیدونم الان فاصله بینمون شمارش چند تا اقیانوس و چند تا خشکی شده. نگرون همین چند تایی هستم که تا الان پیشمون موندند. آخه حالا دیگه دوستیهامون هم همون یه مشت آبی شده که به زور میخواییم تو دستامون قایمش کنیم. یه روز چشمامونو باز میکنیم میبینیم که همشون قطره قطره رفتند... بدون اونکه بفهمیم. فقط دستمون پر از خاطره شده...ا
این روزها آدمها دیگه دوست نیستند.انگار مدتهاست که تنها زندگی میکنیم.شاید منشا همه دلزدگیهامون همین باشه که فرسنگها از اونایی که دوستشون داریم دوریم ولی هر روز که از خواب بیدار میشیم داریم آدمهایی رو به یاد میاریم که یکی یکی از زمره اونهایی که دوستشون داشتیم خارج کردیم و فقط امروزه روز تحملشون میکنیم و شاید فردا آرزوی فراموش کردنشان جزو خوش ترین توهمات ما باشد.ا
دیگه نباید دنبال دوست بگردیم. آخه دنیا اونقدر کوچیکه که دو تا دوست دیگه توش جا نمیشند...ولی اگر یه دوست خوب پیدا کردید تو رو خدا از هم جدا نشین...آخه دنیا اونقدر بزرگه که دیگه نمیتونید همدیگه رو پیدا کنید
وقتی به صفحه اورکات نگاه میکنم
وقتی گلوم درد میگیره و حتی یه قطره آب هم ازش پایین نمیره
وقتی چشمهام دیگه صفحه مانیتور رو نمیبینه
باید باور کنم که بغض کردم
مهم نیست چرا
هست؟

1 comments:

    On 16:08 Anonymous said...

    نه نیست.
    صفحه اورکات که بخشی از اون همه دوستها و خاطره هاییه که تو صفحه ذهن ماهست ولی باید به نقش ثبت شدشون تو صفحه دلمون دل خوش کنیم.