ترس
17.9.07
همیشه از مسافرت های هوایی وحشت دارم. با اولین تکون هواپیما وحشتم شروع میشه و تا نشستن هواپیما تو باند فرودگاه ادامه داره. وحشتم هم از زمانی شروع شد که یک بار کاملا در آستانه سقوط بودیم. اصلا یادم نمیره !یه مشکلی برای در هواپیما پیش اومد! ما فقط یه صدای سوت بلند شنیدیم .هواپیما شدیدا تکون میخورد !اختلاف فشار باعث شد سر درد و گوش درد وحشتناکی بگیرم. احساس می کردم سرم هر لحظه امکان داره منفجر شه !!! گوش درد که داشت منو میکشت. شانس آوردم پسری که پیشم نشسته بود پزشک بود و بهم گفت که باید مرتب آب دهنم رو قورت بدم تا پرده های گوش میانیم باز شه . تو اون بین افتادن ماسک های اکسیژن انگار تیر خلاص به ته مونده امید به زنده موندن بود برامون. بعد از اون پرواز وحشتناک که بالاخره ازش جون سالم به در بردیم تا مدتها گوشم دچار مشکل شده بود و مجبور بودم کلی قطره و دارو مصرف کنم. اما یه چیز که برام جالب بود اینه که تو اون شرایط وحشتناک فقط یه چیزی تو ذهنم بود: اگر الان نیکی که اومده فرودگاه دنبالم بفهمه هواپیما سقوط کرده چی میشه. جالبه که اون لحظه فقط نگرون همین مسئله بودم و بس ! و تنها آرزویی که داشتم این بود که یه بار دیگه کاش بشه نیکی رو ببینم .حالا دوباره یه پرواز نسبتا طولانی دارم. می ترسما
بگو که این سفر نسبتا طولانی یعنی 16 ساعت!؟
بگو که دارین میاین دیگه:)
تو رو خدا اگه پرواز 16 ساعته از شرق استرالیا به ایران سراغ دارین به من هم یه ندا بدین! 16 ساعت؟ از استرالیا به ایران؟ بابا بی خیال
كجا به سلامتي كارتون درست شد؟
خب پس دارين مي رين؟
سفر به سلامت.
نگران نباش عزیزم ایشالا به سلامتی میری و برمیگردی.
امیدوارم نیکی باعث نشه خستگی سفر به تنت بمونه!!!
الهام جون من تازه این یکی وبلاگ رو دیدم اما در مورد هواپیما نگو که من هم مثل تو چند تا تجربه وحشتناک داشتم و از اون به بعد وقتی سوار میشدم قلبم از جا در می آمد اما بعدا فهمیدم مشکلم فقط با پروازهای ایران بود و نمیدونم چرا تو پروازهای خارجی راحت میگیرم میخوابم