ازطرف شرکتی در استرالیا برای چند تا از مدیران شرکتمون ایمیلی فرستاده شده حاوی یک فرم که طبق اون فرم در مورد یکی از بچه های شرکت که الان تو استرالیا است سوالاتی در مورد نحوه کار ،مهارت های کاری ، مسئولیت پذیر بودن و... پرسیده شده!ا فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟ خیلی راحت ، فرم در اختیار من قرار گرفت
من مسنجرم رو روشن کردم !ا
بعد از سلام و احواال پرسی مفصل!ا
بهش اطلاع دادم که قضیه اینه و از ایشون پرسیدم دوست داری چی براشون بنویسم !ا خلاصه این که : استرالیا در چه فکریه؟ ایران پر از بسیجیه
ا
پ .ن :خوب که فکر میکنم میبینم با اون چیزهایی که ما قرار شد بنویسیم ،احتمال مدیر شدن ایشون تو اون شرکت هم هست !ا

16 comments:

    On 16:53 Anonymous said...

    من که از حالا اعلام میکنم از حضور تو مصاحبه با اون شرکت صرف نظر کردم!!! آخه مگه آب سر بالایی میره!!! فرم من دست تو چیکار میکنه!!! ببین اوضاع شرکت چقدر افتضاح شده که فرم من رو دادن به تو !!! !!! فقط برام جالبه که این شرکته حالا بدون مدیر میخواد چیکار کنه!!!!با این حساب معلومه که به تو و نیکی خیلی خوش میگذره چون دیگه من نیستم که ازتون کار بخوام و کارتون رو کنترل کنما !

     
    On 19:11 Anonymous said...

    سپیده : شنیدی میگن در همیشه رو یه پاشنه نمی چرخه ؟ تازه حق به حق دار رسید . بعدش هم تو کار ما رو کنترل کنی !!! فعلا که ما همچنان مشغول کار کردن مثل همیشه هستیم . اونی که اوضاعش تغییر کرد یکی دیگه است که تازه فهمیده بعد از ساعت پنج هم میشه تو شرکت موند و دیگه به جای روزی 8 ساعت روزی 7 ساعت وقت داره تا 360 اش رو چک کنه .

     
    On 20:10 Anonymous said...

    خوب خدا رو شکر که دیگه مجبور نیستم بخاطر حس همنوع دوستی کلی دروغ بنویسم درباره ات و بار عذاب وجدانم کمتر شد!!!!. در مورد نبودنت هم خیالت راحت باشه یکی رو به جات آوردن و دیگه کار افتاده دست کاردان. سیستم تازه داره فرم مهندسی پیدا میکنه :) اصلا کاش ویزات زودتر می اومد ...هاهاها

     
    On 00:22 Unknown said...

    به اين مي گن نتيجه مثبت داشتن روابط عمومي خوب!

     
    On 11:39 Anonymous said...

    الهام جان میگم اگه واقعامدیر بشه برای ماها هم خوب میشه ها شاید وقتی رفتیم برامون پارتی بازی کرد

     
    On 11:39 Anonymous said...

    الهام جان میگم اگه واقعامدیر بشه برای ماها هم خوب میشه ها شاید وقتی رفتیم برامون پارتی بازی کرد

     
    On 13:32 Anonymous said...

    ولي اميدوارم اونقدر نموني كه يه روزي فرم موسوي هم بيافته دستت و اون اونجا باشه و تو اينجا در اونصورت چي براش مينويسي

     
    On 00:57 Anonymous said...

    داري مي ري خارج. اين تابلو بازي ها رو كم كم بذار كنار.

     
    On 00:59 Anonymous said...

    نمیشه وحید جان. بعضی از این کارها خیلی هیجان داره

     
    On 00:59 Anonymous said...

    اين چند روزه كه اينجام سرعت اينترنت انقد پايينه كه غطايش را به لقايش بخشيديم.زياد نميام اينجا.ولي باز هم اعتياد به اين سايت رفع نشده.

     
    On 09:41 Anonymous said...

    مي‌خواستم بگم چه خوب که دست شما افتاده... بالاخره من نفهميدم بايد خوشحال باشيم يا نه ... اون بالا دعواست ;)

     
    On 10:35 Anonymous said...

    پر جونم این شوخی های همیشگی ما با سپیده است. تو به دل نگیر :( تازه تو یه قسمت کوچیکشو داری میبینی

     
    On 16:19 Anonymous said...

    بابا اين شوخي ديگه خيلي شديده... من كه فكر كردم رسما دعوا شروع شده!
    از بس اين نيكي گير ميده به سن و سال سپيده معلومه كه سپيده دل خوشي ازش نداره ... هاهاها
    راستي از اين حرفا گذشته خيلي جالب بوده چون عمرن اونا فكر نميكنن خود طرف سؤالات رو جواب داده باشه...
    اين خلاصه اينكه هم خيلي باحال بود.

     
    On 17:31 Anonymous said...

    جون همون که میشت رو رها میکنه حداقل به آدم میگید فرم رو پر کن یه خورده هم بهش اطلاعات بدین آخه! من چه میدونم آخه شماها شرح وظایفتون چیه یا چه جوری فیل رو هوا میکنید. تازه جواب یه فرم رو با 3 تا انشای مختلف و هر کدوم 2 بار هم میخواین. من در طول عمرم فقط یه ساعت اومدم شرکت شما مهمونی! چه بدونم 8 سال سابقه کار سپیده چی بوده آخه. حالا خوبه یه برهه ای تاریک از زندگیم پروژه هم مدیریت کرده بودم وگرنه که هیچی

     
    On 15:36 Anonymous said...

    سلام الهام جون این که چیزی نیست من یکی رو میشناسم که شماره باباش رو داده بود به عنوان رفرانس !راستی خانومی دعوت شدی به یه بازی وبلاگی که عمو بهروز راه انداخته به اسم سرزمین مادری منتظرت هستیم

     
    On 15:37 Anonymous said...

    : مریم جان پس فکر کردی من بی خود دارم خودم رو به آب و آتیش میزنم